کد مطلب:313563 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183
پرچمی به نام قمر بنی هاشم
حجةالاسلام والمسلمین جناب آقای سید جعفر طباطبایی شندآبادی فرمودند:
در ماه مبارك رمضان سال 72 شمسی، در یكی از قرای جاده ی قزوین - رشت، كه به گردنه ی كوهین معروف است، مشغول تبلیغ بودم. یكی از اهالی آنجا، به نام حاج تقی غفوری، نقل كردند:
در اواخر سلطنت پهلوی اول (كه وسایل حمل و نقل بین شهرها، منحصر به ارابه بود كه به اسب می بستند) از شهرستان ابهر به زنجان گندم بار كردیم و از آنجا مأمورین ما را به شهرستان میانه فرستادند. وقتی كه در بین راه به كوه رسیدیم، دیدیم كه در آنجا كوه به صورت دماغه جلو آمده و به لب رودخانه رسیده است. به طوری جاده باریك شده بود كه امكان عبور با وسیله مشكل بود. فكر كردیم كه به چه نحو باید عبور كنیم؟ یكی از رفقا گفت: گونی ها را با ماسه پر كنید بچینیم به طرف رودخانه، تا چرخ ارابه روی گونی ها قرار گیرد و عبور آسان گردد.
[ صفحه 384]
پیشنهاد او را اجرا كرده و در حالی كه جلوی هر كدام از ارابه ها پرچمی به نام قمر بنی هاشم علیه السلام نصب كرده بودیم ارابه ها را حركت دادیم. در حین عبور، ناگهان یكی از رفقا گفت: آن سوار را كه در سینه ی كوه به ما نگاه می كند می بینید؟ همگی گفتند: آری. جوان زیبایی سوار بر اسب سفید دیده می شد كه گویا یك سكویی در كوه بود و او در آنجا مستقر شده بود. وقتی آن چند ارابه را با موفقیت عبور دادیم و وارد جاده شدیم، دیدیم جوان بزرگوار از نظر غائب شد. معلوم گشت كه صاحب پرچم، حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام، ناظر عبور ما بوده است.
در ماه مبارك رمضان سال 72 شمسی، در یكی از قرای جاده ی قزوین - رشت، كه به گردنه ی كوهین معروف است، مشغول تبلیغ بودم. یكی از اهالی آنجا، به نام حاج تقی غفوری، نقل كردند:
در اواخر سلطنت پهلوی اول (كه وسایل حمل و نقل بین شهرها، منحصر به ارابه بود كه به اسب می بستند) از شهرستان ابهر به زنجان گندم بار كردیم و از آنجا مأمورین ما را به شهرستان میانه فرستادند. وقتی كه در بین راه به كوه رسیدیم، دیدیم كه در آنجا كوه به صورت دماغه جلو آمده و به لب رودخانه رسیده است. به طوری جاده باریك شده بود كه امكان عبور با وسیله مشكل بود. فكر كردیم كه به چه نحو باید عبور كنیم؟ یكی از رفقا گفت: گونی ها را با ماسه پر كنید بچینیم به طرف رودخانه، تا چرخ ارابه روی گونی ها قرار گیرد و عبور آسان گردد.
[ صفحه 384]
پیشنهاد او را اجرا كرده و در حالی كه جلوی هر كدام از ارابه ها پرچمی به نام قمر بنی هاشم علیه السلام نصب كرده بودیم ارابه ها را حركت دادیم. در حین عبور، ناگهان یكی از رفقا گفت: آن سوار را كه در سینه ی كوه به ما نگاه می كند می بینید؟ همگی گفتند: آری. جوان زیبایی سوار بر اسب سفید دیده می شد كه گویا یك سكویی در كوه بود و او در آنجا مستقر شده بود. وقتی آن چند ارابه را با موفقیت عبور دادیم و وارد جاده شدیم، دیدیم جوان بزرگوار از نظر غائب شد. معلوم گشت كه صاحب پرچم، حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام، ناظر عبور ما بوده است.